میتوانی شاعر یا فعال حقوق زنان باشی و کتک بزنی؛
«لحظهای که کتک میخوردم و سرم کوبیده میشد به در و دیوار، وقتی روی سینهام مینشست و دستش را روی دهنم میگذاشت تا خفهام کند، لحظهای که همه جا سیاه میشد و دیگر رو به مرگ میرفتم، با خودم فکر میکردم چرا ادامه میدهم؟» بیتا حالا 4 سال است جدا شده اما گذشت سالها از غم و درد آن روزها کم نکرده. دردی که حالا روی روحش سایه انداخته و گاهی دستانش را دور گلویش میاندازد. خاطراتی که تا آخر عمر همراهش میماند مانند همه زنانی که تجربه خشونت خانگی را با روح و جسم خود حس کردهاند. مانند نسترن، فریده و ماهرخ که در این گزارش با آنها صحبت کردم تا از زبان خودشان روایت زندگیشان را بشنوم.
کد خبر: ۱۹۵۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۲